سلام داداش محسن خوبی؟دلم برات خ تنگ شده خ بیشتر از همیشه ..برای نشستن کنار قبر 4گوشه ت )-:
ارباب دلم هوای حرمت کرده ....دل است دیگر گاهی هوایی میشود...آخر یادش می رود که حتی هوای حرمت در سر داشتن هم لیاقت میخواهد...
اقاجان...بده صدقه ،"ب این گدا "،ی شبِ جمعه ،ی کرب و بلا..)-:
آقاجان....
میدانم که بالاخره روزی (جمعه یا سه شنبه که همه بهانه است) می آیی....
شوخی که نیست...
آخر مگر یک خوب چقدر میتواند نیاید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
العجل العجل العجل...
چه خوب گفت شاپرک
خواستم دل بکنم ,نمی گویم نشد اتفاقا شد!
من کنده شدم
و این روزها بدون دل پرسه میزند وجودم!
الهی...دهانم پر است از حرف ها والتماس هایی که روی هم تلمبار شده...اما حیف که با دهان پر نمیشود حرف زد......
العجل شهادت....
به گمانم سریست در سه شنبه های دانشگاهم...سه شنبه هایِ شاید بارانی...سه شنبه هایی
ک چشم می دود...قلب می تپد...جسم می سوزد...سه شنبه هایی ک میخواهی نبودن ِ بودنت را
به بودن ِ بودنش بپیوندانی...در میان سه شنبه ها ب دنبال سه شنبه گم شده ات میگردی...و راستی تمام ِ دیروز "حالی دلم گرفت...."
پی نوشت:ب یاد اولین سالگرد تدفین شهیدگمنام دانشگاه اراک...
لحظه هاییست ک دلم می خواهد نه تنها تکرار شوند بلکه اصلا" نگذرند...لحظه هایی ک ب ساعتها بگویم بخوابید و تقویم را بگویم ورق نخورد..لحظه هایی ک در سکوت تمام بدنبال خودم میگردم...لحظاتی ک باید از دنیای بیرون بِبُرم تا
خودِ گمگشته ام باز به خود آید ....من اسم این لحظه ها رو گذاشتم:هفته سالگرد تدفین شهید 21ساله دانشگاه اراک..و اسم مکان تکرار این لحظه ها رو گذاشتم:جوار مزار فکه ای او......